دیوان شمس/ندا رسید به عاشق ز عالم رازش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (ندا رسید به عاشق ز عالم رازش) از مولوی |
' |
ندا رسید به عاشق ز عالم رازش | که عشق هست براق خدای میتازش | |
تبارک الله در خاکیان چه باد افتاد | چو آب لطف بجوشید ز آتش نازش | |
گرفت شکل کبوتر ز ماه تا ماهی | ز عشق آنک درآید به چنگل بازش | |
گرفت چهره عشاق رنگ و سکه زر | ز عشق زرگر ما و ز لذت گازش | |
در آن هوا که هوا و هوس از او خیزد | چه دید مرغ دل از ما ز چیست پروازش | |
گهی که مرغ دل ما بماند از پرواز | که بست شهپر او را کی برد انگازش | |
مگو که غیرت هر لحظه دست میخاید | که شرم دار ز یار و ز عشق طنازش | |
ز غیرتش گله کردم به خنده گفت مرا | که هر چه بند کند او تو را براندازش |