دیوان شمس/مست گشتم ز ذوق دشنامش
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (مست گشتم ز ذوق دشنامش) از مولوی |
' |
مست گشتم ز ذوق دشنامش | یا رب آن می بهست یا جامش | |
طرب افزاترست از باده | آن سقطهای تلخ آشامش | |
بهر دانه نمیروم سوی دام | بلک از عشق محنت دامش | |
آن مهی که نه شرقی و غربیست | نور بخشد شبش چو ایامش | |
خاک آدم پر از عقیق چراست | تا به معدن کشد به ناکامش | |
گوهر چشم و دل رسول حقست | حلقه گوش ساز پیغامش | |
تن از آن سر چو جام جان نوشد | هم از آن سر بود سرانجامش | |
سرد شد نعمت جهان بر دل | پیش حسن ولی انعامش | |
شیخ هندو به خانقاه آمد | نی تو ترکی درافکن از بامش | |
کم او گیر و جمله هندوستان | خاص او را بریز بر عامش | |
طالع هند خود زحل آمد | گر چه بالاست نحس شد نامش | |
رفت بالا نرست از نحسی | می بد را چه سود از جامش | |
بد هندو نمودم آینهام | حسد و کینه نیست اعلامش | |
نفس هندوست و خانقه دل من | از برون نیست جنگ و آرامش | |
بس که اصل سخن دو رو دارد | یک سپید و دگر سیه فامش |