دیوان شمس/هر کی در او نیست از این عشق رنگ
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (هر کی در او نیست از این عشق رنگ) از مولوی |
' |
هر کی در او نیست از این عشق رنگ | نزد خدا نیست بجز چوب و سنگ | |
عشق برآورد ز هر سنگ آب | عشق تراشید ز آیینه زنگ | |
کفر به جنگ آمد و ایمان به صلح | عشق بزد آتش در صلح و جنگ | |
عشق گشاید دهن از بحر دل | هر دو جهان را بخورد چون نهنگ | |
عشق چو شیرست نه مکر و نه ریو | نیست گهی روبه و گاهی پلنگ | |
چونک مدد بر مدد آید ز عشق | جان برهد از تن تاریک و تنگ | |
عشق ز آغاز همه حیرتست | عقل در او خیره و جان گشته دنگ | |
در تبریزست دلم ای صبا | خدمت ما را برسان بیدرنگ |