دیوان شمس/صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل) از مولوی |
' |
صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل | تا چه باشد عاقبتشان وای دل ای وای دل | |
گر امان خواهی امانی ندهدت آن بیامان | میکشد جان را از این گل تا به سربالای دل | |
هر نواحی فوج فوج اندر گوی یا پشتهای | گاه پشته گاه گو از چیست از غوغای دل | |
قلزم روحست دل یا کشتی نوحست دل | موج موج خون فراز جوشش و گرمای دل | |
شور می نوشان نگر وان نور خاموشان نگر | جملگی سر گشت آن کو مرد اندر پای دل | |
گرد ما در میپری ای رشک ماه و مشتری | آمدی تا دل بری ای قاف و ای عنقای دل | |
ای که کالیوه بگشتی در جهان با پر جان | هیچ دیدی شیوهای تو لایق سودای دل |