دیوان شمس/شتران مست شدستند ببین رقص جمل
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (شتران مست شدستند ببین رقص جمل) از مولوی |
' |
شتران مست شدستند ببین رقص جمل | ز اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل | |
علم ما داده او و ره ما جاده او | گرمی ما دم گرمش نه ز خورشید حمل | |
دم او جان دهدت روز نفخت بپذیر | کار او کن فیکونست نه موقوف علل | |
ما در این ره همه نسرین و قرنفل کوبیم | ما نه زان اشتر عامیم که کوبیم وحل | |
شتران وحلی بسته این آب و گلند | پیش جان و دل ما آب و گلی را چه محل | |
ناقه الله بزاده به دعای صالح | جهت معجزه دین ز کمرگاه جبل | |
هان و هان ناقه حقیم تعرض مکنید | تا نبرد سرتان را سر شمشیر اجل | |
سوی مشرق نرویم و سوی مغرب نرویم | تا ابد گام زنان جانب خورشید ازل | |
هله بنشین تو بجنبان سر و میگوی بلی | شمس تبریز نماید به تو اسرار غزل |