مثنوی معنوی/دفع گفتن وزیر مریدان را
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (دفع گفتن وزیر مریدان را) از مولوی |
' |
گفت هان ای سخرگان گفت و گو | وعظ و گفتار زبان و گوش جو | |
پنبه اندر گوش حس دون کنید | بند حس از چشم خود بیرون کنید | |
پنبهی آن گوش سر گوش سرست | تا نگردد این کر آن باطن کرست | |
بیحس و بیگوش و بیفکرت شوید | تا خطاب ارجعی را بشنوید | |
تا به گفت و گوی بیداری دری | تو زگفت خواب بویی کی بری | |
سیر بیرونیست قول و فعل ما | سیر باطن هست بالای سما | |
حس خشکی دید کز خشکی بزاد | عیسی جان پای بر دریا نهاد | |
سیر جسم خشک بر خشکی فتاد | سیر جان پا در دل دریا نهاد | |
چونک عمر اندر ره خشکی گذشت | گاه کوه و گاه دریا گاه دشت | |
آب حیوان از کجا خواهی تو یافت | موج دریا را کجا خواهی شکافت | |
موج خاکی وهم و فهم و فکر ماست | موج آبی محو و سکرست و فناست | |
تا درین سکری از آن سکری تو دور | تا ازین مستی از آن جامی نفور | |
گفت و گوی ظاهر آمد چون غبار | مدتی خاموش خو کن هوشدار |