مثنوی معنوی/کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلیالله علیه و سلم بتسخر خواند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (کژ ماندن دهان آن مرد کی نام محمد را صلیالله علیه و سلم بتسخر خواند) از مولوی |
' |
آن دهان کژ کرد و از تسخر بخواند | مر محمد را دهانش کژ بماند | |
باز آمد کای محمد عفو کن | ای ترا الطاف و علم من لدن | |
من ترا افسوس میکردم ز جهل | من بدم افسوس را منسوب و اهل | |
چون خدا خواهد که پردهی کس درد | میلش اندر طعنهی پاکان برد | |
ور خدا خواهد که پوشد عیب کس | کم زند در عیب معیوبان نفس | |
چون خدا خواهد کهمان یاری کند | میل ما را جانب زاری کند | |
ای خنک چشمی که آن گریان اوست | وی همایون دل که آن بریان اوست | |
آخر هر گریه آخر خندهایست | مرد آخربین مبارک بندهایست | |
هر کجا آب روان سبزه بود | هر کجا اشکی روان رحمت شود | |
باش چون دولاب نالان چشم تر | تا ز صحن جانت بر روید خضر | |
اشک خواهی رحم کن بر اشکبار | رحم خواهی بر ضعیفان رحم آر |