مثنوی معنوی/دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (دیدن خواجه طوطیان هندوستان را در دشت و پیغام رسانیدن از آن طوطی) از مولوی |
' |
صاحب دل را ندارد آن زیان | گر خورد او زهر قاتل را عیان | |
زانک صحت یافت و از پرهیز رست | طالب مسکین میان تب درست | |
گفت پیغامبر که ای مرد جری | هان مکن با هیچ مطلوبی مری | |
در تو نمرودیست آتش در مرو | رفت خواهی اول ابراهیم شو | |
چون نهای سباح و نه دریایی | در میفکن خویش از خودراییی | |
او ز آتش ورد احمر آورد | از زیانها سود بر سر آورد | |
کاملی گر خاک گیرد زر شود | ناقص ار زر برد خاکستر شود | |
چون قبول حق بود آن مرد راست | دست او در کارها دست خداست | |
دست ناقص دست شیطانست و دیو | زانک اندر دام تکلیفست و ریو | |
جهل آید پیش او دانش شود | جهل شد علمی که در منکر رود | |
هرچه گیرد علتی علت شود | کفر گیرد کاملی ملت شود | |
ای مری کرده پیاده با سوار | سر نخواهی برد اکنون پای دار |