مثنوی معنوی/تفسیر قول حکیم بهرچ
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (تفسیر قول حکیم بهرچ) از مولوی |
' |
بس دراز است این حدیث خواجه گو | تا چه شد احوال آن مرد نکو | |
خواجه اندر آتش و درد و حنین | صد پراکنده همیگفت این چنین | |
گه تناقض گاه ناز و گه نیاز | گاه سودای حقیقت گه مجاز | |
مرد غرقه گشته جانی میکند | دست را در هر گیاهی میزند | |
تا کدامش دست گیرد در خطر | دست و پایی میزند از بیم سر | |
دوست دارد یار این آشفتگی | کوشش بیهوده به از خفتگی | |
آنک او شاهست او بی کار نیست | ناله از وی طرفه کو بیمار نیست | |
بهر این فرمود رحمان ای پسر | کل یوم هو فی شان ای پسر | |
اندرین ره میتراش و میخراش | تا دم آخر دمی فارغ مباش | |
تا دم آخر دمی آخر بود | که عنایت با تو صاحبسر بود | |
هر چه میکوشند اگر مرد و زنست | گوش و چشم شاه جان بر روزنست |