مثنوی معنوی/کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر اول مثنوی (کبودی زدن قزوینی بر شانهگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن) از مولوی |
' |
این حکایت بشنو از صاحب بیان | در طریق و عادت قزوینیان | |
بر تن و دست و کتفها بیگزند | از سر سوزن کبودیها زنند | |
سوی دلاکی بشد قزوینیی | که کبودم زن بکن شیرینیی | |
گفت چه صورت زنم ای پهلوان | گفت بر زن صورت شیر ژیان | |
طالعم شیرست نقش شیر زن | جهد کن رنگ کبودی سیر زن | |
گفت بر چه موضعت صورت زنم | گفت بر شانه گهم زن آن رقم | |
چونک او سوزن فرو بردن گرفت | درد آن در شانهگه مسکن گرفت | |
پهلوان در ناله آمد کای سنی | مر مرا کشتی چه صورت میزنی | |
گفت آخر شیر فرمودی مرا | گفت از چه عضو کردی ابتدا | |
گفت از دمگاه آغازیدهام | گفت دم بگذار ای دو دیدهام | |
از دم و دمگاه شیرم دم گرفت | دمگه او دمگهم محکم گرفت | |
شیر بیدم باش گو ای شیرساز | که دلم سستی گرفت از زخم گاز | |
جانب دیگر گرفت آن شخص زخم | بیمحابا و مواسایی و رحم | |
بانگ کرد او کین چه اندامست ازو | گفت این گوشست ای مرد نکو | |
گفت تا گوشش نباشد ای حکیم | گوش را بگذار و کوته کن گلیم | |
جانب دیگر خلش آغاز کرد | باز قزوینی فغان را ساز کرد | |
کین سوم جانب چه اندامست نیز | گفت اینست اشکم شیر ای عزیز | |
گفت تا اشکم نباشد شیر را | گشت افزون درد کم زن زخمها | |
خیره شد دلاک و پس حیران بماند | تا بدیر انگشت در دندان بماند | |
بر زمین زد سوزن از خشم اوستاد | گفت در عالم کسی را این فتاد | |
شیر بیدم و سر و اشکم کی دید | اینچنین شیری خدا خود نافرید | |
ای برادر صبر کن بر درد نیش | تا رهی از نیش نفس گبر خویش | |
کان گروهی که رهیدند از وجود | چرخ و مهر و ماهشان آرد سجود | |
هر که مرد اندر تن او نفس گبر | مر ورا فرمان برد خورشید و ابر | |
چون دلش آموخت شمع افروختن | آفتاب او را نیارد سوختن | |
گفت حق در آفتاب منتجم | ذکر تزاور کذی عن کهفهم | |
خار جمله لطف چون گل میشود | پیش جزوی کو سوی کل میرود | |
چیست تعظیم خدا افراشتن | خویشتن را خوار و خاکی داشتن | |
چیست توحید خدا آموختن | خویشتن را پیش واحد سوختن | |
گر همیخواهی که بفروزی چو روز | هستی همچون شب خود را بسوز | |
هستیت در هست آن هستینواز | همچو مس در کیمیا اندر گداز | |
در من و سخت کردستی دو دست | هست این جمله خرابی از دو هست |