دیوان شمس/مرا حلوا هوس کردست حلوا

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۵۴ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (مرا حلوا هوس کردست حلوا)
از مولوی
'


مرا حلوا هوس کردست حلوا میفکن وعده حلوا به فردا دل و جانم بدان حلواست پیوست که صوفی را صفا آرد نه صفرا زهی حلوای گرم و چرب و شیرین که هر دم می‌رسد بویش ز بالا دهانی بسته حلوا خور چو انجیر ز دل خور هیچ دست و لب میالا از آن دستست این حلوا از آن دست بخور زان دست ای بی‌دست و بی‌پا دمی با مصطفا و کاسه باشیم که او می خورد از آن جا شیر و خرما از آن خرما که مریم را ندا کرد کلی و اشربی و قری عینا دلیل آنک زاده عقل کلیم ندایش می‌رسد کای جان بابا همی‌خواند که فرزندان بیایید که خوان آراسته‌ست و یار تنها