انوری (مقطعات)/ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر
' | انوری (مقطعات) (ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر) از انوری |
' |
ای جوانمردی که هرگز چرخ پیر گام حکم الا به کامت برنداشت از کفایت آنچه دارد طبع تو خاطر لقمان و اسکندر نداشت دوستی دارم که در روی زمین کس ازو در حسن نیکوتر نداشت بارها میگفت کایم نزد تو این سخن از وی دلم باور نداشت این زمان آمد ولیکن کمترین در همه کیسه طسویی زر نداشت گوشتی و نقل و نان ترتیب کرد لیک وجه بادهی احمر نداشت بادهی نابم فرست ای آنکه دهر در سخاوت چون تویی دیگر نداشت ور نداری از کس دیگر بخر وین مثل برخوان که جحی خر نداشت