عطار (غزلیات)/عشق تو به سینه تاختن برد

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱ ژوئیهٔ ۲۰۰۸، ساعت ۱۱:۱۲ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' عطار (غزلیات) (عشق تو به سینه تاختن برد)
از عطار
'


عشق تو به سینه تاختن برد وآرام و قرار من ز من برد تن چند زنم که چشم مستت جانی که نداشتم ز تن بود صد گونه قرار از دل من زلفت به طلسم پرشکن برد عشق تو نمود دستبردی مردی و زنی ز مرد و زن برد با چشم تو عقل خویشتن را بی خویشتنی ز خویشتن برد عیسی لب روح‌بخش تو دید در حال خرش شد و رسن برد خضر آب حیات کی توانست بی‌یاد لب تو در دهن برد جمشید کجا جهان‌نمایی بی عکس رخت به جام ظن برد سیمرغ ز بیم دام زلفت بگریخت و به قاف تاختن برد گفتند بتان که چهره‌ی ما قدر گل و رونق سمن برد درتافت ستاره‌ی رخ تو وآب همه از چه ذقن برد عطار چو شرح آن ذقن داد گوی از همه کس بدین سخن برد