عطار (غزلیات)/درد من از عشق تو درمان نبرد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (درد من از عشق تو درمان نبرد) از عطار |
' |
درد من از عشق تو درمان نبرد زانکه دلم خون شد و فرمان نبرد دل که به جان آمدهی درد توست درد بسی برد که درمان نبرد جان نبرم از تو من خستهدل کانکه به تو داد دل او جان نبرد هر که پریشان نشد از زلف تو بویی از آن زلف پریشان نبرد تا به ابد گمره جاوید ماند هر که به تو راه ز پیشان نبرد پاکبری تا دو جهان در نباخت آنچه که میجست ز تو آن نبرد پاک توان باخت درین ره که کس دست درین راه به دستان نبرد گرچه به سر گشت فلک قرنها یک نفس این راه به پایان نبرد چرخ چو از خویش نیامد به سر واقعهی عشق تو پی زان نبرد کی ببرم وصل تو دست تهی هیچ ملخ ملک سلیمان نبرد آه که اندر ظلمات جهان مردهدلی چشمهی حیوان نبرد تا که نشد مات فرید از دو کون نرد غم عشق تو آسان نبرد