سعدی (غزلیات 1)/ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
' | سعدی (غزلیات 1) (ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم) از سعدی |
' |
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم سایهی سیمرغ همت بر خراب افکندهایم گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم محتسب گر فاسقان را نهی منکر میکند گو بیا کز روی مستوری نقاب افکندهایم عارف اندر چرخ و صوفی در سماع آوردهایم شاهد اندر رقص و افیون در شراب افکندهایم هیچکس بیدامنی تر نیست لیکن پیش خلق باز میپوشند و ما بر آفتاب افکندهایم سعدیا پرهیزگاران خودپرستی میکنند ما دهل در گردن و خر در خلاف افکندهایم رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس گر برو غالب شویم افراسیاب افکندهایم