دیوان شمس/سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
نسخهٔ تاریخ ۲۶ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۳۷ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکتها) (ویرایش 188.158.101.240 (بحث) به آخرین تغییری که PedramBot انجام داده بود واگردانده شد)
' | دیوان شمس (غزلیات) (سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش) از مولوی |
' |
سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش مستانه شد حدیثش پیچیده شد زبانش گه میفتد از این سو گه میفتد از آن سو آن کس که مست گردد خود این بود نشانش چشمش بلای مستان ما را از او مترسان من مستم و نترسم از چوب شحنگانش ای عشق الله الله سرمست شد شهنشه برجه بگیر زلفش درکش در این میانش اندیشهای که آید در دل ز یار گوید جان بر سرش فشانم پرزر کنم دهانش آن روی گلستانش وان بلبل بیانش وان شیوههاش یا رب تا با کیست آنش این صورتش بهانهست او نور آسمانست بگذر ز نقش و صورت جانش خوشست جانش دی را بهار بخشد شب را نهار بخشد پس این جهان مرده زندهست از آن جهانش