خواجوی کرمانی (غزلیات)/مشنو که چراغ دل من روی تو نبود
' | خواجوی کرمانی (غزلیات) (مشنو که چراغ دل من روی تو نبود) از خواجوی کرمانی |
' |
مشنو که چراغ دل من روی تو نبود یا میل من سوخته دل سوی تو نبود مشنو که هر آنکس خبر از عالم جانست آئینه جانش رخ دلجوری تو نبود مشنو که سر زلف عروسان بهاری آشفتهی آن سنبل گلبوی تو نبود مشنو که دل خستهی دیوانه ما را شوریدگی از سلسلهی موی تو نبود مشنو که گر آن طرهی زنگی وش هندوست ترک فلکی بندهی هندوی تو نبود مشنو که چو در گوشهی محراب کنم روی چشمم همه در گوشهی ابروی تو نبود مشنو که گر از هر دو جهان روی بتابم مقصود من از هر دو جهان روی تو نبود مشنو که شبی تا سحر از آتش سودا منزلگه من خاک سر کوی تو نبود مشنو که پریشانی و بیماری خواجو از زلف کژ و غمزهی جادوی تو نبود