مثنوی معنوی/مثل 4

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۲۰:۰۹ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دفتر ششم مثنوی (مثل)
از مولوی
'


آن یکی می‌شد به ره سوی دکان پیش ره را بسته دید او از زنان پای او می‌سوخت از تعجیل و راه بسته از جوق زنان هم‌چو ماه رو به یک زن کرد و گفت ای مستهان هی چه بسیارید ای دخترچگان رو بدو کرد آن زن و گفت ای امین هیچ بسیاری ما منکر مبین بین که با بسیاری ما بر بساط تنگ می‌آید شما را انبساط در لواطه می‌فتید از قحط زن فاعل و مفعول رسوای زمن تو مبین این واقعات روزگار کز فلک می‌گردد اینجا ناگوار تو مبین تحشیر روزی و معاش تو مبین این قحط و خوف و ارتعاش بین که با این جمله تلخیهای او مرده‌ی اویید و ناپروای او رحمتی دان امتحان تلخ را نقمتی دان ملک مرو و بلخ را آن براهیم از تلف نگریخت و ماند این براهیم از شرف بگریخت و راند آن نسوزد وین بسوزد ای عجب نعل معکوس است در راه طلب