سنایی غزنوی (غزلیات)/فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم) از سنایی غزنوی |
' |
فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم جدا گردید یار از من جدا از یار چون باشم به چشم ار نیستم گنج عقیق و لولو و گوهر عقیقافشان و گوهربیز و لولوبار چون باشم کسی کوبست خواب من در آب افگند پنداری چو خوابم شد تبه در آب جز بیدار چون باشم بت من هست دلداری و زود آزار و من دایم دل آزرده ز عشق یار زود آزار چون باشم دهانش نیم دینارست و دینارست روی من چو از دینار بیبهرم به رخ دینار چون باشم ز بیخوابی همی خوانم به عمدا این غزل هردم «همه شب مردمان در خواب و من بیدار چون باشم»