سنایی غزنوی (غزلیات)/تا شیفتهی عارض گلرنگ فلانم
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (تا شیفتهی عارض گلرنگ فلانم) از سنایی غزنوی |
' |
تا شیفتهی عارض گلرنگ فلانم از درد خمیده چو سر چنگ فلانم تنگست جهان بر من بیچارهی غمگین تا عاشق چشم و دهن تنگ فلانم گه جنگ کند با من و گه صلح کند باز من فتنه بر آن صلح و بر آن جنگ فلانم بسیار بدیدم به جهان سنگدلان را عاجز شدهی آن دل چون سنگ فلانم گنگست زبانش به گه گفتن لیکن من شیفتهی آن سخن گنگ فلانم قولش همه زرقست به نزدیک سنایی من بندهی زراقی و نیرنگ فلانم