سنایی غزنوی (غزلیات)/روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم) از سنایی غزنوی |
' |
روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم گستاخوار بر سر کویش گذر کنم لبیک عاشقی بزنم در میان کوه وز حال خویش عالمیان را خبر کنم جامه بدرم از وی و دعوی خون کنم شهری ازین خصومت زیر و زبر کنم یا تاج وصل بر سر امید برنهم یا مردوار سر به سر دار برکنم