فخرالدین عراقی (غزلیات)/شوری ز شراب خانه برخاست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (شوری ز شراب خانه برخاست) از فخرالدین عراقی |
' |
شوری ز شراب خانه برخاست برخاست غریوی از چپ و راست تا چشم بتم چه فتنه انگیخت؟ کز هر طرفی هزار غوغاست تا جام لبش کدام می داد؟ کز جرعهاش هر که هست شیداست ساقی، قدحی، که مست عشقم و آن باده هنوز در سر ماست آن نعرهی شور همچنان هست وآن شیفتگی هنوز برجاست کارم، که چو زلف توست در هم بیقامت تو نمیشود راست مقصود تویی مرا ز هستی کز جام، غرض می مصفاست آیینهی روی توست جانم عکس رخ تو درو هویداست گل رنگ رخ تو دارد ، ارنه رنگ رخش از پی چه زیباست ؟ ور سرو نه قامت تو دیده است او را کشش از چه سوی بالاست؟ باغی است جهان، ز عکس رویت خرم دل آن که در تماشاست در باغ همه رخ تو بیند از هر ورق گل، آن که بیناست از عکس رخت دل عراقی گلزار و بهار و باغ و صحراست