سخنان اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی آریامهر در دانشگاه هاروارد در بنیانگذاری سازمان خدمتگزاران حقوق بشر سازمان ملل متحد ۲۳ خرداد ۱۳۴۷
نسخهٔ تاریخ ۲ فوریهٔ ۲۰۱۵، ساعت ۱۶:۱۷ توسط Bellavista (گفتگو | مشارکتها) (صفحهای جدید حاوی « آقای رییس دانشگاه، خانمها و آقایان :از دریافت دکترای افتخاری دانشگاه شما...» ایجاد کرد)
آقای رییس دانشگاه، خانمها و آقایان
- از دریافت دکترای افتخاری دانشگاه شما کمال خوشوقتی و افتخار را دارم. باید بگویم که این مقام عالی علمی که از طرف کهنسالترین دانشگاه امریکا به من اهدا میشود برایم ارزشی استثنایی دارد، زیرا اکنون بیش از ۳۳۰ سال است این دانشگاه شخصیتهای ممتاز در زمینههای مختلف کوششهای انسانی پرورش داده است.
- بسیار بجاست که در این به روان دو برادر بزرگ پرزیدنت جان اف کندی فقید و سناتور رابرت کندی فقید ادای احترام کنیم. آنها هر دو در دانشگاه شما تحصیل کردند و افکار روسنفکرانه آنها نور امید به قلب میلیونها نفر انسان امریکایی و سایر نقاط دنیا بخشیده است. امروز دانشگاه هاروارد صاحب یکی از بزرگترین حیثیتهای علمی در تمام جهان است، و ما می دانیم که چنین حیثیتی تا چه اندازه عالی و پر ارزش است. کتابخانه عظیم این دانشگاه که با نزدیک هشت میلیون جلد کتاب بزرگترین کتابخانه دانشگاهی جهان است - و خوشوقتم بگویم که قسمتی از آن را گنجینه میراث فرهنگی کشور خود من به صورت کتابهای خطی و چاپی فارسی تشکیل میدهد - کانونی است که مدارک قریحه و نبوغ آفریننده بشری را در رشتههای مختلف علمی و ادبی و فکری یک جا گردآورده است و از این راه به صورت مظهر معنوی آن دنیایی درآمده است که ما در آرزوی تحقق آنیم، دنیایی که در آن همه اندیشهها و نیروهای مثبت و خلاقه، دور از جداییهای جغرافیایی و نژادی و مذهبی و زبانی، دست در دست یکدیگر داده و در لوای حقیقتی بالاتر از همه این جداییها واحدی پدید آورده باشند که قبل از هر چیز مربوط به جامعه بشری باشد. چنین جامعهای خواه ناخواه به وجود خواهد آمد، زیرا جبر تاریخ است که چنین ایجاب میکند. سیر تکاملی تمدن بشری، امروز طوری است که ما میتوانیم دورنمای این دنیای آینده را به خوبی در افق ببینیم بی آنکه در این مورد به دوربینهای نجومی احتیاجی داشته باشیم. در این صورت، هم منطق و عقل سلیم و هم نیک اندیشی و وجدان بشری به ما حکم میکند که استقرار چنین جامعهای را هر قدر ممکن باشد تسهیل کنیم، تا جامعه سالمی بوجود آید که اجزای آن یعنی فرزندان ما و نوادگان ما برای همیشه از ابتلائات اجتماعی کنونی ما و رنجهای روحی و جسمی که ما با آنها دست بگریبانیم خلاص شده باشند.
- چرا امروزه ما با این رنجها دست بگریبانیم؟ برای اینکه متاسفانه جامعه کنونی ما، به خلاف آن اجتماعی که دورنمای آن را در برابر خویش داریم، جامعهای بیمار است و این بیماری در تمام سطحهای آن به چشم میخورد: چه در سطح بینالمللی، چه در سطح ملی، چه حتی در سطحهای شهری و خانوادگی.
- البته مقصودم این نیست که این بیماری فقط امروز به وجود آمده است. آنچه جامعه کنونی بشری را دچار تشنج و پریشانی میکند، زاده عواملی است که ریشه مزمن دارند. محرومیتها، تبعیضها، ستمگریها، تعصبات، کینه توزیها و دشمنیها، فقر، جهل، گرسنگی، بیسوادی همه اینها بیماریهایی است که از گذشته برای ما به ارث رسیده است. منتها تفاوت اساسی وضع امروز ما با گذشته این است که اکنون ما دریافتهایم وجود این آفات امری طبیعی و اجتناب ناپذیر نیست، درست به همان ترتیب که دریافتهایم بیماریهایی از قبیل وبا و طاعون بلایایی آسمانی و غیرقابل اجتناب نیستند.
- البته توجه بدین واقعیت، برای نوع انسان نگرانی و اضطرابی پدید آورده است که اتفاقا همان مایه نجات او است. تا وقتی که پدران ما امری طبیعی میدانستند که در صورت بروز وبا و یا طاعون خود را به دست تقدیر بسپارند و در انتظار مرگ بنشینند،