عطار (غزلیات)/تا روی تو قبلهی نظر کردم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | عطار (غزلیات) (تا روی تو قبلهی نظر کردم) از عطار |
' |
تا روی تو قبلهی نظر کردم از کوی تو کعبهی دگر کردم تا روی به کعبهی تو آوردم صد گونه سجود معتبر کردم سرگشته شدم که گرد آن کعبه هر لحظه طواف بیشتر کردم روزی نه به اختیار میرفتم در دفتر عشق تو نظر کردم گویی که هزار سال میخواندم تا جمله به یک نفس زبر کردم چون جان و جهان خود تو را دیدم جان دادم و از جهان گذر کردم زآن روز که پردهی تو جان دیدم سوراخ به جان خویش در کردم بر روزن دل مقیم بنشستم جان پیش تو بر میان کمر کردم چون اصل همه جمال تو دیدم ترک بد و نیک و خیر و شر کردم آنگه که دلم چو آفتابی شد در خود همه چون فلک سفر کردم افسانهی دولت تو میگفتند من سوختهسر ز خاک بر کردم چون نعرهزنان به میکده رفتم هم رقصکنان ز پای سر کردم چون بوی شراب عشق بشنودم خود را ز دو کون بی خبر کردم عطار شکسته را همی هر دم از عشق رخت درست تر کردم