خواجوی کرمانی (غزلیات)/چو از برگ گلش سنبل دمیدست

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۷:۱۱ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' خواجوی کرمانی (غزلیات) (چو از برگ گلش سنبل دمیدست)
از خواجوی کرمانی
'


چو از برگ گلش سنبل دمیدست ز حسرت در چمن گل پژمریدست به عشوه توبه‌ی شهری شکستست به غمزه پرده‌ی خلقی دریدست ز روبه بازی چشم چو آهوش دلم چون آهوی وحشی رمیدست چه رویست آنکه در اوصاف حسنش کمال قدرت بیچون پدیدست چو نقاش ازل نقش تومی‌بست ز کلکش نقطه ئی بر گل چکیدست تو گوئی در کنارت مادر دهر بشیر بیوفایی پروریدست ز گلزار جنان رضوان بصد سال گلی چون عارض خوبت نچیدست پریشانست زلفت همچو حالم مگر حال پریشانم شنیدست مسلمانان چه زلفست آن که خواجو بدان هندوی کافر بگرویدست