سنایی غزنوی (غزلیات)/تا بر آن روی چو ماه آموختم
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (تا بر آن روی چو ماه آموختم) از سنایی غزنوی |
' |
تا بر آن روی چو ماه آموختم عالمی بر خویشتن بفروختم پاره کرده پردهی صبر و صلاح دیدهی عقل و بصر بردوختم رایت عشق از فلک بفراختم تا چراغ وصل را فروختم با بت آتش رخ اندر ساختم خرمن طاعت به آتش سوختم اسب در میدان وصلش تاختم کعبهی وصلش ز هجران توختم جامهی عفت برون انداختم رندی و ناراستی آموختم