سنایی غزنوی (غزلیات)/ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی
' | سنایی غزنوی (غزلیات) (ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی) از سنایی غزنوی |
' |
ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی گاه عشرت پیش تو بر دست ساغر دارمی ورنه همچون حلقهی در داردی عشقت مرا بر امیدت هر زمانی گوش بر در دارمی نیستی پشتم چو چنبر در غم هجران تو گر شبی در گردن تو دست چنبر دارمی ورنه بر جان و دل من مهربانستی دلت من ز دست تو به یزدان دستها بردارمی گر همه شب دارمی در کف می و در بر ترا ماه در کف دارمی خورشید در بر دارمی زر ندارم با تو کارم زان قبل ناساختهست کاشکی زر دارمی تا کار چون زر دارمی در خرابات قلندر گر ترا ماواستی من نشیمن در خرابات قلندر دارمی