دیوان شمس/سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت تو است

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۰۷:۳۴ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت تو است)
از مولوی
'


سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت تو است بستان جام و درآشام که آن شربت تو است عدد ذره در این جو هوا عشاقند طرب و حالت ایشان مدد حالت تو است همگی پرده و پوشش ز پی باشش تو است جرس و طبل رحیل از جهت رحلت تو است هر که را همت عالی بود و فکر بلند دانک آن همت عالی اثر همت تو است فکرتی کان نبود خاسته از طبع و دماغ نیست در عالم اگر باشد آن فکرت تو است ای دل خسته ز هجران و ز اسباب دگر هم از او جوی دوا را که ولی نعمت تو است ز آن سوی کمد محنت هم از آن سو است دوا هم از او شبهه تو است و هم از او حجت تو است هم خمار از می آید هم از او دفع خمار هم از او عسرت تو است و هم از او عشرت تو است بس که هر مستمعی را هوس و سودایی است نه همه خلق خدا را صفت و فطرت تو است