دیوان فخر شیرازی/دیار دوست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
دامن عزلت | دیار دوست از فخر شیرازی |
گوشۀ ابرو |
دیوان فخر شیرازی |
باز آر ای صبا خبری از دیار دوست | چشمم سفید شد به ره انتظار دوست | |
چون است و در چه کار و چگونه است حال او | بر صلح یا به جنگ به ما شد قرار دوست | |
از دیده سیل اشک رود در کنار من | تا مانده است دور دلم از کنار دوست | |
شرمنده ام که نیست مرا غیر نقد جان | وان نیز هیچ نیست برای نثار دوست | |
ز آسیب دشمنان نتوان گفت ایمن است | الّا دلی که آمده در زینهار دوست | |
نبود عجب ز شوق رخش زنده گر شوم | بر من پس از ممات فتد گر گذار دوست | |
ما را ز دوست نیست به جز دوست آرزو | بنهاده ایم سر به ره اختیار دوست | |
از این گنه که قابل قربان او نبود | تا روز حشر هست دلم شرمسار دوست | |
آه و فغان فخر ز خویش است نی ز یار | زیرا که نیست غیر عنایت شعار دوست |
***