دیوان شمس/اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دیوان شمس (غزلیات) (اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند) از مولوی |
' |
اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند | بگرداند مرا آن کس که گردون را بگرداند | |
اگر این لشکر ما را ز چشم بد شکست افتد | به امر شاه لشکرها از آن بالا فروآید | |
اگر باد زمستانی کند باغ مرا ویران | بهار شهریار من ز دی انصاف بستاند | |
شمار برگ اگر باشد یکی فرعون جباری | کف موسی یکایک را به جای خویش بنشاند | |
مترسان دل مترسان دل ز سختیهای این منزل | که آب چشمه حیوان بتا هرگز نمیراند | |
رایناکم رایناکم و اخرجنا خفایاکم | فان لم تنتهوا عنها فایانا و ایاکم | |
و ان طفتم حوالینا و انتم نور عینانا | فلا تستیاسوا منان فان العیش احیاکم | |
شکسته بسته تازیها برای عشقبازیها | بگویم هر چه من گویم شهی دارم که بستاند | |
چو من خود را نمییابم سخن را از کجا یابم | همان شمعی که داد این را همو شمعم بگیراند |