دیوان شمس/به پیشت نام جان گویم زهی رو

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۱۱، ساعت ۱۳:۰۶ توسط Bellavista1957 (گفتگو | مشارکت‌ها) (clean up using AWB)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (به پیشت نام جان گویم زهی رو)
از مولوی
'


به پیشت نام جان گویم زهی رو حدیث گلستان گویم زهی رو تو این جا حاضر و شرمم نباشد که از حسن بتان گویم زهی رو بهار و صد بهار از تو خجل شد من افسانه خزان گویم زهی رو تو شاهنشاه صد جان و جهانی من از جان و جهان گویم زهی رو حدیثت در دهان جان نگنجد حدیثت از زبان گویم زهی رو جهان گم گشت و ماهت آشکارا چنین مه را نهان گویم زهی رو همه عالم ز نورت لعل در لعل به پیش تو ز کان گویم زهی رو ز تو دل‌ها پر از نور یقین است یقین را از گمان گویم زهی رو چو خورشید جمالت بر زمین تافت ز ماه و اختران گویم زهی رو چو لطف شمس تبریزی ز حد رفت من از وی گر فغان گویم زهی رو