مثنوی معنوی/قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر ششم مثنوی (قال النبی علیه السلام ان الله تعالی یلقن الحکمة علی لسان الواعظین بقدر همم المستمعین) از مولوی |
' |
جذب سمعست ار کسی را خوش لبیست | گرمی و جد معلم از صبیست | |
چنگیی را کو نوازد بیست و چار | چون نیابد گوش گردد چنگ بار | |
نه حراره یادش آید نه غزل | نه ده انگشتش بجنبد در عمل | |
گر نبودی گوشهای غیبگیر | وحی ناوردی ز گردون یک بشیر | |
ور نبودی دیدههای صنعبین | نه فلک گشتی نه خندیدی زمین | |
آن دم لولاک این باشد که کار | از برای چشم تیزست و نظار | |
عامه را از عشق همخوابه و طبق | کی بود پروای عشق صنع حق | |
آب تتماجی نریزی در تغار | تا سگی چندی نباشد طعمهخوار | |
رو سگ کهف خداوندیش باش | تا رهاند زین تغارت اصطفاش | |
چونک دزدیهای بیرحمانه گفت | کی کنند آن درزیان اندر نهفت | |
اندر آن هنگامه ترکی از خطا | سخت طیره شد ز کشف آن غطا | |
شب چو روز رستخیز آن رازها | کشف میکرد از پی اهل نهی | |
هر کجا آیی تو در جنگی فراز | بینی آنجا دو عدو در کشف راز | |
آن زمان را محشر مذکور دان | وان گلوی رازگو را صور دان | |
که خدا اسباب خشمی ساختست | وآن فضایح را بکوی انداختست | |
بس که غدر درزیان را ذکر کرد | حیف آمد ترک را و خشم و درد | |
گفت ای قصاص در شهر شما | کیست استاتر درین مکر و دغا |