مثنوی معنوی/حکایت اشتر و گاو و قج که در راه بند گیاه یافتند هر یکی میگفت من خورم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر ششم مثنوی (حکایت اشتر و گاو و قج که در راه بند گیاه یافتند هر یکی میگفت من خورم) از مولوی |
' |
اشتر و گاو و قجی در پیش راه | یافتند اندر روش بندی گیاه | |
گفت قج بخش ار کنیم این را یقین | هیچ کس از ما نگردد سیر ازین | |
لیک عمر هرکه باشد بیشتر | این علف اوراست اولی گو بخور | |
که اکابر را مقدم داشتن | آمدست از مصطفی اندر سنن | |
گرچه پیران را درین دور لام | در دو موضع پیش میدارند عام | |
یا در آن لوتی که آن سوزان بود | یا بر آن پل کز خلل ویران بود | |
خدمت شیخی بزرگی قایدی | عام نارد بیقرینهی فاسدی | |
خیرشان اینست چه بود شرشان | قبحشان را باز دان از فرشان |