مثنوی معنوی/بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (بیان آنک عطای حق و قدرت موقوف قابلیت نیست همچون داد خلقان کی آن را قابلیت باید زیرا عطا قدیم است و قابلیت حادث عطا صفت حق است و قابلیت صفت مخلوق و قدیم موقوف حادث نباشد و اگر نه حدوث محال باشد) از مولوی |
' |
چارهی آن دل عطای مبدلیست | داد او را قابلیت شرط نیست | |
بلک شرط قابلیت داد اوست | داد لب و قابلیت هست پوست | |
اینک موسی را عصا ثعبان شود | همچو خورشیدی کفش رخشان شود | |
صد هزاران معجزات انبیا | که آن نگنجد در ضمیر و عقل ما | |
نیست از اسباب تصریف خداست | نیستها را قابلیت از کجاست | |
قابلی گر شرط فعل حق بدی | هیچ معدومی به هستی نامدی | |
سنتی بنهاد و اسباب و طرق | طالبان را زیر این ازرق تتق | |
بیشتر احوال بر سنت رود | گاه قدرت خارق سنت شود | |
سنت و عادت نهاده با مزه | باز کرده خرق عادت معجزه | |
بیسبب گر عز به ما موصول نیست | قدرت از عزل سبب معزول نیست | |
ای گرفتار سبب بیرون مپر | لیک عزل آن مسبب ظن مبر | |
هر چه خواهد آن مسبب آورد | قدرت مطلق سببها بر درد | |
لیک اغلب بر سبب راند نفاذ | تا بداند طالبی جستن مراد | |
چون سبب نبود چه ره جوید مرید | پس سبب در راه میباید بدید | |
این سببها بر نظرها پردههاست | که نه هر دیدار صنعش را سزاست | |
دیدهای باید سبب سوراخ کن | تا حجب را بر کند از بیخ و بن | |
تا مسبب بیند اندر لامکان | هرزه داند جهد و اکساب و دکان | |
از مسبب میرسد هر خیر و شر | نیست اسباب و وسایط ای پدر | |
جز خیالی منعقد بر شاهراه | تا بماند دور غفلت چند گاه |