مثنوی معنوی/غالب شدن حیلهی روباه بر استعصام و تعفف خر و کشیدن روبه خر را سوی شیر به بیشه
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (غالب شدن حیلهی روباه بر استعصام و تعفف خر و کشیدن روبه خر را سوی شیر به بیشه) از مولوی |
' |
روبه اندر حیله پای خود فشرد | ریش خر بگرفت و آن خر را ببرد | |
مطرب آن خانقه کو تا که تفت | دف زند که خر برفت و خر برفت | |
چونک خرگوشی برد شیری به چاه | چون نیارد روبهی خر تا گیاه | |
گوش را بر بند و افسونها مخور | جز فسون آن ولی دادگر | |
آن فسون خوشتر از حلوای او | آنک صد حلواست خاک پای او | |
خنبهای خسروانی پر ز می | مایه برده از می لبهای وی | |
عاشق می باشد آن جان بعید | کو می لبهای لعلش را ندید | |
آب شیرین چون نبیند مرغ کور | چون نگردد گرد چشمهی آب شور | |
موسی جان سینه را سینا کند | طوطیان کور را بینا کند | |
خسرو شیرین جان نوبت زدست | لاجرم در شهر قند ارزان شدست | |
یوسفان غیب لشکر میکشند | تنگهای قند و شکر میکشند | |
اشتران مصر را رو سوی ما | بشنوید ای طوطیان بانگ درا | |
شهر ما فردا پر از شکر شود | شکر ارزانست ارزانتر شود | |
در شکر غلطید ای حلواییان | همچو طوطی کوری صفراییان | |
نیشکر کوبید کار اینست و بس | جان بر افشانید یار اینست و بس | |
نقل بر نقلست و می بر می هلا | بر مناره رو بزن بانگ صلا | |
سرکهی نه ساله شیرین میشود | سنگ و مرمر لعل و زرین میشود | |
آفتاب اندر فلک دستکزنان | ذرهها چون عاشقان بازیکنان | |
چشمها مخمور شد از سبزهزار | گل شکوفه میکند بر شاخسار | |
چشم دولت سحر مطلق میکند | روح شد منصور انا الحق میزند | |
گر خری را میبرد روبه ز سر | گو ببر تو خر مباش و غم مخور |