مثنوی معنوی/گریان شدن امیر از نصیحت شیخ
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (گریان شدن امیر از نصیحت شیخ و عکس صدق او و ایثار کردن مخزن بعد از آن گستاخی و استعصام شیخ و قبول ناکردن و گفتن کی من بیاشارت نیارم تصرفی کردن) از مولوی |
' |
این بگفت و گریه در شد های های | اشک غلطان بر رخ او جای جای | |
صدق او هم بر ضمیر میر زد | عشق هر دم طرفه دیگی میپزد | |
صدق عاشق بر جمادی میتند | چه عجب گر بر دل دانا زند | |
صدق موسی بر عصا و کوه زد | بلک بر دریای پر اشکوه زد | |
صدق احمد بر جمال ماه زد | بلک بر خورشید رخشان راه زد | |
رو برو آورده هر دو در نفیر | گشته گریان هم امیر و هم فقیر | |
ساعتی بسیار چون بگریستند | گفت میر او را که خیز ای ارجمند | |
هر چه خواهی از خزانه برگزین | گرچه استحقاق داری صد چنین | |
خانه آن تست هر چت میل هست | بر گزین خود هر دو عالم اندکست | |
گفت دستوری ندادندم چنین | که کنم من این دخیلانه دخول | |
این بهانه کرد و مهره در ربود | مانع آن بدکان عطا صادق نبود | |
نه که صادق بود و پاک از غل و خشم | شیخ را هر صدق مینامد به چشم | |
گفت فرمانم چنین دادست اله | که گدایانه برو نانی بخواه |