مثنوی معنوی/غالب شدن مکر روبه بر استعصام خر
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (غالب شدن مکر روبه بر استعصام خر) از مولوی |
' |
خر بسی کوشید و او را دفع گفت | لیک جوع الکلب با خر بود جفت | |
غالب آمد حرص و صبرش بد ضعیف | بس گلوها که برد عشق رغیف | |
زان رسولی کش حقایق داد دست | کاد فقر ان یکن کفر آمدست | |
گشته بود آن خر مجاعت را اسیر | گفت اگر مکرست یک ره مرده گیر | |
زین عذاب جوع باری وا رهم | گر حیات اینست من مرده بهم | |
گر خر اول توبه و سوگند خورد | عاقبت هم از خری خبطی بکرد | |
حرص کور و احمق و نادان کند | مرگ را بر احمقان آسان کند | |
نیست آسان مرگ بر جان خران | که ندارند آب جان جاودان | |
چون ندارد جان جاوید او شقیست | جرات او بر اجل از احمقیست | |
جهد کن تا جان مخلد گردد | تا به روز مرگ برگی باشدت | |
اعتمادش نیز بر رازق نبود | که بر افشاند برو از غیب جود | |
تاکنونش فضل بیروزی نداشت | گرچه گهگه بر تنش جوعی گماشت | |
گر نباشد جوع صد رنج دگر | از پی هیضه بر آرد از تو سر | |
رنج جوع اولی بود خود زان علل | هم به لطف و هم به خفت هم عمل | |
رنج جوع از رنجها پاکیزهتر | خاصه در جوعست صد نفع و هنر |