مثنوی معنوی/رفتن امیر خشمآلود برای گوشمال زاهد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | دفتر پنجم مثنوی (رفتن امیر خشمآلود برای گوشمال زاهد) از مولوی |
' |
میر چون آتش شد و برجست راست | گفت بنما خانهی زاهد کجاست | |
تا بدین گرز گران کوبم سرش | آن سر بیدانش مادرغرش | |
او چه داند امر معروف از سگی | طالب معروفی است و شهرگی | |
تا بدین سالوس خود را جا کند | تا به چیزی خویشتن پیدا کند | |
کو ندارد خود هنر الا همان | که تسلس میکند با این و آن | |
او اگر دیوانه است و فتنهکاو | داروی دیوانه باشد کیر گاو | |
تا که شیطان از سرش بیرون رود | بیلت خربندگان خر چون رود | |
میر بیرون جست دبوسی بدست | نیم شب آمد به زاهد نیممست | |
خواست کشتن مرد زاهد را ز خشم | مرد زاهد گشت پنهان زیر پشم | |
مرد زاهد میشنید از میر آن | زیر پشم آن رسنتابان نهان | |
گفت در رو گفتن زشتی مرد | آینه تاند که رو را سخت کرد | |
روی باید آینهوار آهنین | تات گوید روی زشت خود ببین |