دیوان شمس/خوش بود فرش تن نور دیده

از مشروطه
نسخهٔ تاریخ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۰۸، ساعت ۱۹:۳۸ توسط PedramBot (گفتگو | مشارکت‌ها) (ورود خودکار مقاله)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخه جدیدتر← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
' دیوان شمس (غزلیات) (خوش بود فرش تن نور دیده)
از مولوی
'


خوش بود فرش تن نور دیده خوش بود مرغ جان بپریده جان نادیده خسیس شده جان دیده رسیده در دیده جان زرین و جان سنگین را چون کلوخ از برنج بگزیده سر کاغذ گشاده دست اجل نقد در کاغذ است پیچیده خمره پرعسل سرش بسته پشت و پهلوش را تو لیسیده خمره را بر زمین زن و بشکن دیده نبود چنانک بشنیده شمس تبریز بشکند خم را که ز نامش فلک بلرزیده