خاقانی (قصاید)/غصه بر هر دلی که کار کند
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قصاید) (غصه بر هر دلی که کار کند) از خاقانی |
' |
غصه بر هر دلی که کار کند | آب چشم آتشین نثار کند | |
هر که در طالعش قران افتاد | سایهی او از او کنار کند | |
روزگارم وفا کند هیهات | روزگار این به روزگار کند | |
این فلک کعبتین بینقش است | همه بر دست خون قمار کند | |
پنج و یک برگرفت باز فلک | که دوشش را دو یک شمار کند | |
چون به نیکیم شرمسار نکرد | به بدی چند شرمسار کند | |
مرغیم گنگ و مور گرسنهام | کس چو من مرغ در حصار کند | |
بانگ مرغی چه لشگر انگیزد | صف موری چه کار زار کند | |
شور و غوغا شعار زنبور است | شور و غوغا که اختیار کند | |
بر دو پایم فلک ز آهنها | حلقهها چون دهان مار کند | |
این دهنهای تنگ بی دندان | بر دو ساق من آن شعار کند | |
که به دندان بیدهان همه سال | اره با ساق میوهدارکند | |
سگ دیوانه شد مگر آهن | که همه ساق من فکار کند | |
آه خاقانی از فلک زآنسو | رفت چندان که چشم کار کند | |
هر چه پنهان پردهی فلک است | آه خاقانی آشکار کند | |
کار او زین و آن نگردد نیک | کارها نیک کردگار کند | |
گر چه خصمان ز ریگ بیشترند | همه را مرگ، خاکسار کند |