خاقانی (قصاید)/اکنون که گشاد گل گریبان
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قصاید) (اکنون که گشاد گل گریبان) از خاقانی |
' |
اکنون که گشاد گل گریبان | دست من و دامن گلستان | |
بیبادهی زر فشان نباشم | چون باد شده است عنبرافشان | |
خاصه که به هر طرف نشسته است | صد باربد از هزار دستان | |
از شاخ شکوفه ریز گوئی | کرده است فلک ستاره باران | |
آن رنگ سیاه لاله ماناک | اندر دل مشتری است کیوان | |
در پیکر باغ شکل نرگس | چشمی است که ریخته است مژگان | |
بر قامت گل قبای اطلس | زربفت نهاده گرد دامان | |
با هم گل و سبزه و بنفشه | چون قوس قزح به رنگ الوان | |
وقت طرب است و روز عشرت | ایام گل است و فصل نیسان | |
زین پس من و آستین پر زر | خاقانی و آستان جانان | |
در باغ ثنای صاحب الجیش | چون فاخته ساخته است الحان | |
فهرست دول موفق الدین | کز خط سعادت اوست عنوان | |
عبد الغفار کز کمالش | در کتم عدم گریخت نقصان | |
بر نطع جلال نه فلک را | شش ضربه دهد ز قدر و امکان | |
ارجو که مرا به دولت او | دشوار زمانه گردد آسان |