خاقانی (قصاید)/سنت عشاق چیست؟ برگ عدم ساختن
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قصاید) (سنت عشاق چیست؟ برگ عدم ساختن) از خاقانی |
' |
سنت عشاق چیست؟ برگ عدم ساختن | گوهر دل را ز تف مجمر غم ساختن | |
بدرقه چون عشق گشت از پس پس تاختن | تفرقه چون جمع گشت با کم کم ساختن | |
گرچه نوای جهان خارج پرده رود | چون تو در این مجلسی با همه دم ساختن | |
پیش سریر سران آب ده دست باش | تات مسلم بود پشت به خم ساختن | |
نزد فسرده دلان قاعده کردن چو ابر | با دل آتش فشان چهره دژم ساختن | |
نتوان در خط دهر خط وفا یافتن | نتوان بر نقش آب نقش قلم ساختن | |
عمر نه و لاف عیش سرد بود همچو صبح | از پی یک روزه ملک چتر و علم ساختن | |
تا کی در چشم عقل خار مغیلان زدن | تا کی در راه نفس باغ ارم ساختن | |
رخش به هرای زر بردن در پیش دیو | پس خر افکنده سم مرکب جم ساختن | |
دل از امل دور کن زآنکه نه نیکو بود | مصحف و افسانه را جلد بهم ساختن | |
بر در شبهت مدار عقل که ناخوش بود | بر سر زند مغان بسم رقم ساختن | |
چند رصد گاه دیو بر ره دل داشتن | چند قدمگاه پیل بیت حرم ساختن | |
بر سر خوان جهان چند چو بربط مقیم | سینه و دل را ز آز جمله شکم ساختن | |
چند چو مار از نهاد با دو زبان زیستن | چند چو ماهی به شکل گنج درم ساختن | |
زر چه بود جز صنم پس نپسندد خدای | دل که نظر گاه اوست جای صنم ساختن | |
هین که در دل شکست زلزلهی نفخ صور | گوش خرد شرط نیست جذر اصم ساختن | |
زین دم معجز نمای مگذر خاقانیا | کز دم این دم توان زاد عدم ساختن | |
گرچه ز روی قضا بر تو ستمها رود | جز به رضا روی نیست دفع ستم ساختن | |
یوسف دلها توئی کایت توست از سخن | پیش گرسنه دلان خوان کرم ساختن | |
چون به شماخی تو را کرده قضا شهربند | نام شماخی توان مصر عجم ساختن | |
عم ز جهان عبره کرد عبرت تو این بس است | نتوان با مرگ عم برگ نعم ساختن | |
چون تو طریق نجات از دم عم یافتی | شرط بود قبله گاه مرقد عم ساختن | |
چون به در مصطفی نایب حسان توئی | فرض بود نعت او حرز امم ساختن |