خاقانی (قصاید)/بس وفا پرورد یاری داشتم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قصاید) (بس وفا پرورد یاری داشتم) از خاقانی |
' |
بس وفا پرورد یاری داشتم | بس به راحت روزگاری داشتم | |
چشم بد دریافت کارم تیره کرد | گرنه روشن روی کاری داشتم | |
از لب و دندان من بدرود باد | خوان آن سلوت که باری داشتم | |
گنج دولت میشمردم لاجرم | در هر انگشتی شماری داشتم | |
خنده در لب گوئی اهلی داشتی | گریه در بر گویم آری داشتم | |
من نبودم بیدل و یار این چنین | هم دلی هم یار غاری داشتم | |
آن نه یار آن یادگار عمر | بس به آئین یادگاری داشتم | |
راز من بیگانه کس نشنیده بود | کاشنا دل رازداری داشتم | |
هرگز از هیچ اندهم انده نبود | کز جهان انده گساری داشتم | |
انده آن خوردم که بایستی مرا | کاندر انده اختیاری داشتم | |
آن دل دل کو که در میدان لهو | از طرب دلدل سواری داشتم | |
پیش کز بختم خزان غم رسید | هم به باغ دل بهاری داشتم | |
بارم انده ریخت بیخم غم شکست | گرنه باری بیخ و باری داشتم | |
نی بدم آتش ز من در من فتاد | کاندرون دل شراری داشتم | |
کس مرا باور ندارد کز نخست | کار ساز و ساز کاری داشتم | |
من ز بییاری چو در خود بنگرم | هم نپندارم که یاری داشتم |