خاقانی (قصاید)/عافیت را نشان نمییابم
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | خاقانی (قصاید) (عافیت را نشان نمییابم) از خاقانی |
' |
عافیت را نشان نمییابم | وز بلاها امان نمییابم | |
میپرم مرغ وار گرد جهان | هیچ جا آشیان نمییابم | |
نیست شب کز رخ و سرشک بهم | صد بهار و خزان نمییابم | |
دل گم گشته را همی جویم | سالها شد نشان نمییابم | |
خوارش افکند می به خاک چه سود | راه بر آسمان نمییابم | |
دولت اندر هنر بسی جستم | هر دو در یک مکان نمییابم | |
گوئیا آب و آتشند این دو | که به هم صلحشان نمییابم | |
زین گرانمایه نقد کیسهی عمر | حاصل الا زیان نمییابم | |
بخت اگر آسمانی است چرا | بر خودش پاسبان نمییابم | |
بهر نوزادگان خاطر خویش | بخت را دایگان نمییابم | |
خوان جان ساختن چه سود که من | به سزا میهمان نمییابم | |
زاغ حرص و همای همت را | ریزه و استخوان نمییابم | |
خویشتن خوار کردهام چو مور | چه توان کرد نان نمییابم | |
چون نترسم که در نشیمن دیو | هیچ تعویذ جان نمییابم | |
بس سبع خانهاس است کاندر وی | همدمی ایرمان نمییابم | |
یک جهان آدمی همی بینم | مردمی در میان نمییابم | |
دشمنان دست کین برآوردند | دوستی مهربان نمییابم | |
هم به دشمن درون گریزم از آنک | یاری از دوستان نمییابم | |
عهد یاران باستانی را | تازه چون بوستان نمییابم | |
همه فرعون و گرگ پیشه شدند | من عصا و شبان نمییابم | |
ز آن نمط کارزوی خاقانی است | جای جز بر کران نمییابم | |
در زمانه پناه خویش الا | در شاه جهان نمییابم |