فخرالدین عراقی (غزلیات)/زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی) از فخرالدین عراقی |
' |
زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی | وصال تو هوس عاشقان شیدایی | |
عروس حسن تو را هیچ در نمییابد | به گاه جلوهگری دیدهی تماشایی | |
بدین صفت که تویی بر جمال خود عاشق | به غیر خود، نه همانا، که روی بنمایی | |
حجاب روی تو هم روی توست در همه حال | نهانی از همه عالم، ز بسکه پیدایی | |
بهر چه مینگرم صورت تو میبینم | ازین میان همه در چشم من تو میآیی | |
همه جهان به تو میبینم و عجب نبود | ازان سبب که تویی در دو دیده بینایی | |
ز رشک تا نشناسد تو را کسی، هر دم | جمال خود به لباس دگر بیارایی | |
تو را چگونه توان یافت؟ در تو خود که رسد؟ | که هر نفس به دگر منزل و دگر جایی | |
عراقی از پی تو دربه در همی گردد | تو خود مقیم میان دلش هویدایی |