فخرالدین عراقی (غزلیات)/ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی) از فخرالدین عراقی |
' |
ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی | چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی | |
همه شب نهادهام سر، چو سگان، بر آستانت | که رقیب در نیاید به بهانهی گدایی | |
مژهها و چشم یارم به نظر چنان نماید | که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی | |
در گلستان چشمم ز چه رو همیشه باز است؟ | به امید آنکه شاید تو به چشم من درآیی | |
سر برگ گل ندارم، به چه رو روم به گلشن؟ | که شنیدهام ز گلها همه بوی بیوفایی | |
به کدام مذهب است این به کدام ملت است این؟ | که کشند عاشقی را، که تو عاشقم چرایی؟ | |
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند | که برون در چه کردی؟ که درون خانه آیی؟ | |
به قمار خانه رفتم، همه پاکباز دیدم | چو به صومعه رسیدم همه زاهد ریایی | |
در دیر میزدم من، که یکی ز در در آمد | که : درآ، درآ، عراقی، که تو خاص از آن مایی |