فخرالدین عراقی (غزلیات)/یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام) از فخرالدین عراقی |
' |
یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام | در دست هجر یار گرفتار ماندهام | |
یاری دهید، کز در او دور گشتهام | رحمی کنید، کز غم او زار ماندهام | |
یاران من ز بادیه آسان گذشتهاند | من بیرفیق در ره دشوار ماندهام | |
در راه باز ماندهام، ار یار دیدمی | با او بگفتمی که: من از یار ماندهام | |
دستم بگیر، کز غمت افتادهام ز پای | کارم کنون بساز، که از کار ماندهام | |
وقت است اگر به لطف دمی دست گیریم | کاندر چه فراق نگونسار ماندهام | |
ور در خور وصال نیم مرهمی فرست | از درد خویشتن، که دلافگار ماندهام | |
دردت چو میدهد دل بیمار را شفا | من بر امید درد تو بیمار ماندهام | |
بیمار پرسش از تو نیاید، به درد گو: | تا باز پرسدم، که جگرخوار ماندهام | |
مانا که بر در تو عراقی عزیز نیست | کز صحبتش همیشه چنین خوار ماندهام |