انوری (قصاید)/ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | انوری (قصاید) (ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد) از انوری |
' |
ای خداوندی که هرکه از طاعتت سربرکشد | روزگارش خط خذلان تا ابد بر سر کشد | |
گر سموم قعر تو بر موج دریا بگذرد | جاودان از قهر دریا باد خاکستر کشد | |
ور نسیم لطف تو بر شعلهی دوزخ وزد | دلو چرخ از دوزخ آب زمزم و کوثر کشد | |
رونق عالم تصرفهای کلکت میدهد | ورنه تاثیر حوادث خط به عالم درکشد | |
بر مسیر کلک تو ترتیب عالم واجبست | تا به استحقاقش اندر سلک نفع و ضر کشد | |
تیر گردون کیست باری در همه روی زمین | کو به دیوان قدر یک حرف بر دفتر کشد | |
گر ز بهر تیر شه گلبن کند پیکان رواست | بید باری کیست کاندر باغ شه خنجر کشد | |
صاحبا گر بنده را تشریف خاصت آرزوست | تا بدان دامن ز جیب آسمان برتر کشد | |
کیست آخر کو نخواهد کز پی تشریف تو | ذیل تاریخ شرف در عرصهی محشر کشد | |
آسمان را گر نوید جامهی سگبان دهی | در زمان ذراعهی پیروزه از سر برکشد | |
تا عروس بوستان را دست انصاف بهار | از ره مشاطگی در حیله و زیور کشد | |
رونق بستان عمرت باد تا این شعر هست | کابر آذاری همی در بوستان لشکر کشد |