صنما ما ز ره دور و دراز آمده ایم
' | امیرمعزی(غزلیات) از امیرمعزی |
' |
صنما ما ز ره دور و دراز آمدهایم | به سر کوی تو با درد و نیاز آمدهایم | |
گر ز نزدیک تو آهسته و هشیار شدیم | مست و آشفنه به نزدیک تو باز آمدهایم | |
آمدستیم خریدار می و رود و سرود | نه فروشنده تسبیح و نماز آمدهایم | |
یک زمان گرم کن از مستی ما مجلس خویش | که ز مستی بر تو گرم فراز آمدهایم | |
گرچه در فرقت تو زار و نزاریم چو شمع | از پی سوزش و از بهر گداز آمدهایم | |
دست ما گر بسر زلف درازت نرسد | با سر زلف تو از جور براز آمدهایم | |
بینی ان زلف دراز تو که از راه دراز | ما بنظّاره آن زلف دراز آمدهایم | |
بود یکچند نشیب طلبت در ره ما | از نشیب طلب اکنون به فراز آمدهایم | |
توشه و ساز ز دیدار تو خواهیم همی | گر بدیدار تو بی توشه و ساز آمدهایم |