فخرالدین عراقی (غزلیات)/هر که را جام می به دست افتاد
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
' | فخرالدین عراقی (غزلیات) (هر که را جام می به دست افتاد) از فخرالدین عراقی |
' |
هر که را جام می به دست افتاد رند و قلاش و میپرست افتاد دل و دین و خرد زدست بداد هر که را جرعهای به دست افتاد چشم میگون یار هر که بدید ناچشیده شراب، مست افتاد وانکه دل بست در سر زلفش ماهیآسا، میان شست افتاد لشکر عشق باز بیرون تاخت قلب عشاق را شکست افتاد عاشقی کز سر جهان برخاست زود با دوستش نشست افتاد هر که پا بر سر جهان ننهاد همت او عظیم پست افتاد سر جان و جهان ندارد آنک: در سرش بادهی الست افتاد وآنکه از دست خود خلاص نیافت در ره عشق پایبست افتاد هان، عراقی، ببر ز هستی خویش نیستی بهرهات ز هست افتاد